فاصله موتور سوار و تریلی به سرعت کاسته میشد وموتور سوار مرگ را در یک قدمی خود میدید که ناگهان تصمیم گرفت شانس خود را برای زنده ماندن امتحان کند ... او به خوبی میدانست که با مرگ فاصله زیادی ندارد و شاید هم در فکر خود حضور عزراییل را میدید.. از این رو با تمامی وجودش از خداوند یاری خواست و از جاده خود را به کناره سمت چپ کشید و با مهارت زیادی با چند مانور بی سابقه پس از طی مسافت چند صد متری در کمال ناباوری متوقف شد..
و هردوی آنها بر روی زمین ولو شدند و با ناباوری از زنده بودن ، پیشانی خود را به زمین گذاشتند تا خدا را سپاس گویند...
لحظات به کندی میگذشت و هیچکدام توان صحبت نداشتند صورت هردوی آنها پوشیده از عرق سردی بود و هنوز قلبشان به شدت از ترس مردن می تپید...آنها همانطور بیحال و بی رمق دقایقی چند را گذرانیدند که مرد مسن تر با صدایی بی رمق و لرزان گفت: ما که دیگه نیستیم ... آلان نزدیک بود هردوی ما ها مبدل به دوتا جنازه بشیم !
راننده موتور هم در جواب گفت : منهم دیگه دنبال این جور کارها نمیرم..حتی اگر روزی یک گونی اسکناس هم گیرم بیاد..
به آرامی بلند شدند و پس از اطمینان از سلامت خود با تکان دادن لباس هایشان سوار موتورشان شدند تا بطرف جاده برگردند....در این وقت بود که موبایل مرد جوان زنگ زد و او با دیدن شماره شخصی که زنگ زده بود فورا آنرا خاموش کرد و براه افتادند...
فرید و مینا بی خبر از اتفاق هولناکی که در شرف وقوع بود در یک کافی شاپ تمیز مشغول صحبت های شیرین ... خوردن و نوشیدن بودند...
فرید به مینا گفت: شما برای خودتان چه نوع مردی را برای همسری درنظر گرفتید؟ا
مینا: راستش این سئوال من بود ولی شما زود تر مطرح کردید!
فرید:خوب پس این حق منه که جواب بگیرم!..
مینا: من ار زمانیکه وارد دبیرستان شدم در مورد همسر آینده ام فکر میکردم و هر سال نظرم در اینمورد عوض میشد!..اون اوایل دوست داشتم شوهرم مرد شیک پوشی باشه.....ولی سال بعد دیگه تنها شیک پوشی برام مهم نبود و هرسال چیز های تازه ای به آنها اضافه میشد!
و حالا من فکر میکنم که شوهر آینده من همه اون خواسته های من را به همراهش میاره!
فرید: میشه خواسته هاتون را بصورت یک لیست از مهمترینش برام نام ببرید؟
و با چشم دوختن به صورت مینا ،منتظر جواب خود ماند..
ادامه دارد....
این آخرین تلاشمه
واسه به دست آوردنت
باور کن این قلب رو نرو
این التماس آخره!
چقدر میخوای تو بشکنی؟
غرور این شکسته رو؟
هر چی میخوای بگی.... بگو
اما نگو بهم بروووووو
نرو ........نذار که بعد از این
دنیا به عشق شک بکنه
هر کی دلش جای دیگس
عشقو بخواد ترک بکنه
نفس زدم از ته دل
معصومه این قلب به خدا
نذار بشه محال واسش
باور عشق آدما
این دلو عاشقش نکن
اگه منو دوس نداری
دلم پر از شکایته
اما صدام در نمیاد
میترسم از دستم بری
کاری ازم بر نمیاد
مرگ دلم پای تواه
اگه ازش گذر کنی
لب تر کنی رفیقتم
کافیه با ما سر کنی!!!
بای
بانوی برفی (مشکی)
سلام
منم به نوبه خودم ایام سوگواری اقا امام حسین (ع)رو به همه شما دوستان عزیز و دوستداران حسین تسلیت عرض می کنم .
آپ کردم خوشحال میشم بهم سر بزنین .
بای
بانوی برفی (مشکی )